جدول جو
جدول جو

معنی یک رنگ - جستجوی لغت در جدول جو

یک رنگ
دارای رنگ واحد مقابل دورنگ و رنگارنگ، بی ریا و صمیمی
تصویری از یک رنگ
تصویر یک رنگ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یک رنگی
تصویر یک رنگی
دارای یک رنگ بودن مقابل دورنگی، صمیمی بودن مخلص و یک جهت بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکرنگ
تصویر یکرنگ
چیزی که با چیز دیگر همرنگ باشد، کنایه از بی ریا و موافق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یکرنگ
تصویر یکرنگ
به لون واحد، همرنگ، دوست بی ریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکرنگ
تصویر یکرنگ
((~. رَ))
صادق، بی ریا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یک رنگ شدن
تصویر یک رنگ شدن
برنگ واحد در آمدن، صمیمی و بی ریا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی رنگ
تصویر بی رنگ
آکرماتیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پر رنگ
تصویر پر رنگ
که رنگ تند دارد که سیر رنگ است مقابل کم رنگ: چای پر رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب رنگ
تصویر آب رنگ
آب و رنگ اورنگ، خنجرتیز شمشیر آبدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیارنگ
تصویر کیارنگ
(پسرانه)
رنگ پاکیزه و لطیف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یک ربع
تصویر یک ربع
یک چهارم، یک چارک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یکرنگی
تصویر یکرنگی
اخلاص
فرهنگ واژه فارسی سره
آستر رنگی کم رمق که بوسیله آن جای عوامل و عناصر یک تابلو مشخص میشود. نقاش بروی ته رنگ رنگ اصلی را قرار میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیل رنگ
تصویر پیل رنگ
دارای رنگی مانند رنگ فیل فیلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکر رنگ
تصویر شکر رنگ
ناخوش بیمار، خجل شرمگین، نوعی رنگ سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی سد رنگ رنگارنگ، سد روی آن چه دارای صد رنگ یا رنگهای گوناگون باشد رنگارنگ ملون: جامه صد رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک تنه
تصویر یک تنه
یکه، تک وتنها، به تنهایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یک بند
تصویر یک بند
پشت سرهم، یک نفس و بدون درنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی رنگ
تصویر بی رنگ
آنچه رنگ نداشته باشد، کنایه از ساده و بی آلایش، طرح ساده که نقاش بر روی پارچه یا کاغذ می کشد و بعد آن را رنگ آمیزی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیارنگ
تصویر کیارنگ
سفید، پاکیزه، لطیف، رنگ پاک و پاکیزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یکرنگی
تصویر یکرنگی
اخلاص، صداقت و دوستی بدون شائبۀ ریا و نفاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم رنگ
تصویر هم رنگ
دو چیز که به یک رنگ باشند، کنایه از همتا، همانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یک چند
تصویر یک چند
مقدار و زمانی اندک و نامعلوم، چندی، مدتی، روزگاری، برای مثال سلیمی که یک چند نالان نخفت / خداوند را شکر صحت نگفت (سعدی۱ - ۱۷۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ته رنگ
تصویر ته رنگ
نخستین رنگ که نقاش به در و پنجره یا دیوار می زند، آستر، در هنر نقاشی رنگی که ابتدا بر روی تابلو می زنند و سپس رنگ های اصلی را به کار می برند، کنایه از اثری خفیف و اندک از هر چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گچ رنگ
تصویر گچ رنگ
سنگ سلیمانی مغنیسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیارنگ
تصویر کیارنگ
پاک پاکیزه نظیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشک رنگ
تصویر مشک رنگ
برنگ مشک مشکی سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم رنگ
تصویر نیم رنگ
رنگ باخته کم رنگ، ناتمام ناقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم رنگ
تصویر هم رنگ
دارای یک رنگ، دارای یک سجیه وعادت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک ریز
تصویر یک ریز
پشت سرهم پی درپی
فرهنگ لغت هوشیار
پشت سرهم پیاپی لاینقطع: اما تا آنجا که فعالیت همیشگی زن و مرد خانواده دود یک روند آشپزخانه حیاط پرگل و سبزه نشان میداد
فرهنگ لغت هوشیار
مقدار یا زمان نامعلوم، مدتی روزگاری: یک چندباقبال توای شاه جوانبخت گرد ستم از چهره ایام ستردم. (برهانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک تنه
تصویر یک تنه
تنها بتنهایی: یک تنه باهزار تن مقابله میکند
فرهنگ لغت هوشیار
متوالیاً، مدام، دایم پشت سرهم یک نفس بدون درنگ: پشت دستگاه دودکش می نشست و یک بند ناله کسالت آور و غم افزای آنرا بگوش همسایگان می رساند
فرهنگ لغت هوشیار
((رَ))
رنگ های فشرده یا خمیری شکل که در نقاشی مورد استفاده قرار می گیرد، تابلویی که با آب رنگ نقاشی شده باشد، کنایه از خنجر تیز، شمشیر تیز
فرهنگ فارسی معین